ضربدرواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تایَن، تایه. نامِ ابزار انگارش (ریاضی)، از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن".
ضربدرdecussation, decussatioواژههای مصوب فرهنگستانحالت بخشها یا ساختارهایی از بدن انسان که از روی یکدیگر عبور میکنند
ضربدریواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تایَنی، تایه ای. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". برای نمونه، "چهار پیچِ چرخ را ضربدری ببندیم" به پارسی می شود "چ
ضربدری 1decussate 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی صوری بخشها یا ساختارهایی از بدن انسان که از روی یکدیگر عبور میکنند
ضربدریواژهنامه آزاد(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) تایَنی، تایه ای. از ریشۀ "تاییدن" به چَمِ (معنیِ) "ضرب کردن". برای نمونه، "چهار پیچِ چرخ را ضربدری ببندیم" به پارسی می شود "چ
آرایش ضربدریweaving configurationواژههای مصوب فرهنگستاننحوۀ طراحی خطهای عبور و چگونگی امتداد یافتن آنها در محدودۀ ضربدری