زرعفرهنگ انتشارات معین(زَ رْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کشاورزی کردن . 2 - (اِمص .) کشاورزی . 3 - (ص .) کاشته . کشت .
زرعدیکشنری عربی به فارسیکاشت , جاي دادن , فرو کردن , کاشتن , القاء کردن , نشاکردن , درجاي ديگري نشاندن , مهاجرت کردن , کوچ دادن , نشاء زدن , پيوندزدن , عضو پيوند شده , فراکاشتن
ضَّرَّاءِفرهنگ واژگان قرآنهر چيزي که مايه بد حالي انسان شود - بلاء و مضرتي که از حال پريشان صاحبش خبر دهد - شدائد
ضراءفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبختی، تنگدستی، سختی، شدت، عسرت، فلاکت، نکبت ۲. آسیب، صدمه، گزند ۳. غلا، قحط
ضراءلغتنامه دهخداضراء. [ ض َرْ را ] (ع اِ) ضرّ. گزند. || سختی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). بدحالی . (منتهی الارب ). مقابل سرّاء. درشتی . درویشی . (دهار). بأساء. بدبختی . تن
نعناعدیکشنری عربی به فارسیضرابخانه , سکه زني , ضرب سکه , سکه زدن , اختراع کردن , ساختن , جعل کردن , نعناع , شيريني معطر با نعناع , نو , بکر , نعناع بياباني , قرص نعناع