ضحوکةلغتنامه دهخداضحوکة. [ ض ُ ک َ ] (ع ص ، اِ) آنچه مردم را به خنده آرد، و آنکه بر وی مردمان خندند. (غیاث ) (آنندراج ) .
ضحکةدیکشنری عربی به فارسیبا خنده اظهار داشتن , با نفس بريده بريده(دراثرخنده)سخن گفتن , ول خنديدن , صداي خنده , خنده , خنديدن , خندان بودن
ضحکةلغتنامه دهخداضحکة. [ ض َ ک َ ] (ع اِ) یک بار خنده . (منتهی الارب ) : مرا تو گوئی می خوردن است اصل فسادبه جان تو که همی آیدم ز تو ضحکه . منوچهری .من اهل مزاح و ضحکه و زیجم مر