ضحولغتنامه دهخداضحو. [ ض َح ْوْ ] (ع اِ) نیم چاشت . (منتهی الارب ). چاشتگاه . هنگام چاشت . (منتخب اللغات ).
ضحولغتنامه دهخداضحو. [ ض َح ْوْ ] (ع مص ) ضُحوّ. ضُحی ّ. بیرون آمدن در آفتاب . و منه الحدیث : رای محرماً قد استظل فقال اضح ؛ یعنی بیرون شو در آفتاب . || آشکار گردیدن راه . || م
زهولغتنامه دهخدازهو. [ زَ ] (اِ) چرک گوش را گویند. (برهان ) (آنندراج ). چرک گوش و سملاخ . (ناظم الاطباء).
زهولغتنامه دهخدازهو. [ زَهَْ وْ ] (ع مص ) سبک و سهل داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). استخفاف نمودن کسی را و خوارشمردن او را. (ناظم الاط
زهولغتنامه دهخدازهو. [ زَهَْ وْ / زُهَْ وْ ] (ع اِ) زردی غوره ٔ خرما. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی دوم ماده ٔ قبل شود.
ضحوکلغتنامه دهخداضحوک . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) بسیارخند. ج ، ضُحک . || راه فراخ و پیدا و روشن . (منتهی الارب ). راه آشکار و فراخ . (منتخب اللغات ). راه روشن . (مهذب الاسماء).
ضحوکةلغتنامه دهخداضحوکة. [ ض ُ ک َ ] (ع ص ، اِ) آنچه مردم را به خنده آرد، و آنکه بر وی مردمان خندند. (غیاث ) (آنندراج ) .
ضحوةلغتنامه دهخداضحوة. [ ض َح ْ وَ ] (ع اِ) ضَحو. نیم چاشت . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). چاشتگاه . (زمخشری ). چاشتگاه یعنی پس آفتاب برآمدن .
ضحوکلغتنامه دهخداضحوک . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) بسیارخند. ج ، ضُحک . || راه فراخ و پیدا و روشن . (منتهی الارب ). راه آشکار و فراخ . (منتخب اللغات ). راه روشن . (مهذب الاسماء).
ضحوکةلغتنامه دهخداضحوکة. [ ض ُ ک َ ] (ع ص ، اِ) آنچه مردم را به خنده آرد، و آنکه بر وی مردمان خندند. (غیاث ) (آنندراج ) .