ضبرلغتنامه دهخداضبر. [ ض َ ] (ع اِ) جماعت غازیان . (منتهی الارب ). گروه غازیان . (منتخب اللغات ). || پوست پر از کاه . چوب که مردم در پس آن شده تا زیر قلعه روند برای جنگ . (منته
ضبرلغتنامه دهخداضبر. [ ض َ ] (ع مص )فراهم آوردن اسب پایها را تا برجهد. || پشتاره کردن و یکجای نمودن کتابها. (منتهی الارب ). دسته کردن کتاب و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر). || ب
ضبرلغتنامه دهخداضبر. [ ض َ ب ِ ] (ع اِ) درخت چارمغز. (منتهی الارب ). درخت گردکان . درخت گردو. درخت گوز. درخت جوز.
ضبراکلغتنامه دهخداضبراک . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) ضُبارک . مردبزرگ . (مهذب الاسماء). مرد زفت . مرد توانا. استوارخلقت . || فربه بسیار اهل و عدد. || شیر بیشه . || شتر دفزک . (منتهی الار
ضبرانلغتنامه دهخداضبران . [ ض َ ب َ ] (ع مص ) ضَبْر.فراهم آوردن اسپ پایها را تا بجهد. (منتهی الارب ).
ضبرانلغتنامه دهخداضبران . [ ض َ ب َ ] (ع مص ) ضَبْر.فراهم آوردن اسپ پایها را تا بجهد. (منتهی الارب ).
ضبراکلغتنامه دهخداضبراک . [ ض ِ ] (ع ص ، اِ) ضُبارک . مردبزرگ . (مهذب الاسماء). مرد زفت . مرد توانا. استوارخلقت . || فربه بسیار اهل و عدد. || شیر بیشه . || شتر دفزک . (منتهی الار
ضبارکلغتنامه دهخداضبارک . [ ض ُ رِ ] (ع اِ) ضبراک . شیر بیشه . || (ص ) شتر دفزک . || مرد توانا و استوارخلقت و فربه بسیار اهل و عدد. (منتهی الارب ). مرد بزرگ . (مهذب الاسماء). ج ،