ضایرلغتنامه دهخداضایر. [ ی ِ] (ع ص ) (از «ض ی ر») ضائر. زیان رساننده : دولت ضایر بگاه صلح تو نافع شوددولت نافع بگاه خشم تو ضایر شود.منوچهری .
زایرلغتنامه دهخدازایر. [ ی ِ ] (اِخ ) زائر. شاعری ایرانی است که در هندوستان بسیاحت پرداخته و این بیت از او است :از بس که رخت را عرق شرم ، حجابست عکس تو در آئینه چو گل در ته آبست
زایرلغتنامه دهخدازایر. [ ی ِ ] (اِخ ) زائر. محمد فاخر. شاعری هندی ، از اﷲآباد هند است و در 1164 م . وفات یافته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
نافعلغتنامه دهخدانافع. [ ف ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نفع به معنی آن که معاونت می کند کسی را در وصول به خیر. (از معجم متن اللغة) || سوددهنده . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء