ذابحلغتنامه دهخداذابح . [ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذبح . سربرنده . ذامط. ذبح کننده ٔ حیوان مأکول اللحم . بسمل کننده . گلوبرنده . || (اِ) داغ گلوی ستور. یا آهن داغی است که بدان
ذابحفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ذبحکننده؛ گلوبرنده.۲. (اسم) داغ گلوی ستور.۳. (اسم) آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند.