سیملغتنامه دهخداسیم . [ س َ ی َ ] (اِ) چوبهایی است که برزیگران بر دو طرف چوبی که بر گردن گاو زراعت گذارند بندند. (برهان ). چوبی است که برزگران بر دو طرف چغ بندند و آنرا به ریسم
سیملغتنامه دهخداسیم . [ س ِ ی ُ / س ِی ْ ی ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) چیزی که در مرتبه ٔ سوم واقع شود. (ناظم الاطباء) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ثالث . ثلاث . سوم . سِیوم . سِ
صیمرهلغتنامه دهخداصیمره . [ ص َ م َ رَ ] (اِخ ) ناحیتی است به بصره بر دهانه ٔ نهر معقل و در آن چند قریه است . (معجم البلدان ).
صیمرةلغتنامه دهخداصیمرة. [ ص َ م َ رَ ] (اِخ ) شهری است بین بلاد جبل و خوزستان و آن شهری است به مهرجان . (معجم البلدان ). حمداﷲ مستوفی این شهر را از توابع لر کوچک شمرده و نویسد:
صیمریلغتنامه دهخداصیمری . [ ص َ م َ ] (اِخ ) عبدالواحدبن حسین فقیه شافعی . وی به بصره سکونت جست و بمحضر قاضی ابوحامد مروزی حاضر گشت و مردمان از شهرها بسوی او رحلت میکردند. وی حاف
صیمریلغتنامه دهخداصیمری . [ ص َ م َ ] (اِخ ) محمدبن احمد، مکنی به ابی جعفر. وزیر معزالدوله ٔ دیلمی بود و بسال 339 هَ . ق . درگذشت . (کامل ابن اثیر ص 191 ج 8).
صیمریلغتنامه دهخداصیمری . [ ص َ م َ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق بن ابراهیم ، مکنی به ابی العنبس . شاعری ادیب است و اثرهایی دارد و ندیم متوکل بود و تصانیفی هزل آمیز کرد، از آن جمله : تا
صیمرهلغتنامه دهخداصیمره . [ ص َ م َ رَ ] (اِخ ) ناحیتی است به بصره بر دهانه ٔ نهر معقل و در آن چند قریه است . (معجم البلدان ).
صیمرةلغتنامه دهخداصیمرة. [ ص َ م َ رَ ] (اِخ ) شهری است بین بلاد جبل و خوزستان و آن شهری است به مهرجان . (معجم البلدان ). حمداﷲ مستوفی این شهر را از توابع لر کوچک شمرده و نویسد:
صیمریلغتنامه دهخداصیمری . [ ص َ م َ ] (اِخ ) عبدالواحدبن حسین فقیه شافعی . وی به بصره سکونت جست و بمحضر قاضی ابوحامد مروزی حاضر گشت و مردمان از شهرها بسوی او رحلت میکردند. وی حاف
صیمریلغتنامه دهخداصیمری . [ ص َ م َ ] (اِخ ) محمدبن احمد، مکنی به ابی جعفر. وزیر معزالدوله ٔ دیلمی بود و بسال 339 هَ . ق . درگذشت . (کامل ابن اثیر ص 191 ج 8).
صیمریلغتنامه دهخداصیمری . [ ص َ م َ ] (اِخ ) محمدبن اسحاق بن ابراهیم ، مکنی به ابی العنبس . شاعری ادیب است و اثرهایی دارد و ندیم متوکل بود و تصانیفی هزل آمیز کرد، از آن جمله : تا