صیللغتنامه دهخداصیل . [ ص َ ] (ع مص ) حمله کردن بر کسی . لغتی است در صول . || اندازه کرده شدن برای کسی . (منتهی الارب ).
ثیللغتنامه دهخداثیل . [ ث َی ْ ی ِ / ثی ] (ع اِ)بیدگیا. فرزد. فریز. چمن . مرغ . گیاهی است که نجم نیز گویند. در اختیارات بدیعی آمده است : نجیل و نجیر ونجمه خوانند به پارسی بیدگی
صیلعلغتنامه دهخداصیلع. [ ص َ ل َ ] (اِخ ) (دنده ) شهری است در بنیامین (صحیفه ٔ یوشع 18:28) که قرقیس در آنجا بود (دوم سموئیل 21:14) و گویند مسقطالرأس شاؤل نیز بود و دور نیست که
صیلعلغتنامه دهخداصیلع. [ ص َ ل َ ] (اِخ )موضعی است که در آن بان فراوان است و آنجا بود که امری القیس از قتل پدر خود آگاه شد. (معجم البلدان ).
صیلملغتنامه دهخداصیلم . [ ص َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کار سخت . || بلای بزرگ . || داهیه . || شمشیر. (منتهی الارب ).تیغ و شمشیر و کارد بزرگ . (مهذب الاسماء). || (مص ) یک بار خوردن در شب
صیلةلغتنامه دهخداصیلة. [ ل َ ] (ع اِ) گره چابُق تازیانه . (منتهی الارب ). گره تازیانه . (مهذب الاسماء).
صیلعلغتنامه دهخداصیلع. [ ص َ ل َ ] (اِخ ) (دنده ) شهری است در بنیامین (صحیفه ٔ یوشع 18:28) که قرقیس در آنجا بود (دوم سموئیل 21:14) و گویند مسقطالرأس شاؤل نیز بود و دور نیست که
صیلعلغتنامه دهخداصیلع. [ ص َ ل َ ] (اِخ )موضعی است که در آن بان فراوان است و آنجا بود که امری القیس از قتل پدر خود آگاه شد. (معجم البلدان ).
صیلملغتنامه دهخداصیلم . [ ص َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کار سخت . || بلای بزرگ . || داهیه . || شمشیر. (منتهی الارب ).تیغ و شمشیر و کارد بزرگ . (مهذب الاسماء). || (مص ) یک بار خوردن در شب
صیلةلغتنامه دهخداصیلة. [ ل َ ] (ع اِ) گره چابُق تازیانه . (منتهی الارب ). گره تازیانه . (مهذب الاسماء).