صیغگانparadigmواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ صورتهای تصریفی یک واحد زبانی اعم از اسم و فعل و صفت و مانند آن
صاغانیلغتنامه دهخداصاغانی . (اِخ ) صالح بن یحیی بن بحتر. وی از دودمان امراء مغرب است و در جمع آثار اجداد خویش و تاریخ بلد خود حریص و در اخبار موثق بود. ابن سباط گوید: امیر بزرگ و
صاغانیلغتنامه دهخداصاغانی . (اِخ ) احمدبن عمران ، از مردم صاغان . معلم قرآن بود بر طرف سکه ٔ عماره و از ابوبکر طوسی نوشت . معدنی گوید وی عم ابی علی صاغانی حنفی ، از مردم صغانیان ا
صیدلةلغتنامه دهخداصیدلة. [ ص َ دَ ل َ ] (ع اِمص ) صیدنة. گیاه شناسی . داروفروشی .عطاری . عمل صیدلانی . در کشف الظنون آرد: علم صیدله از فروع طب است و در تمییز متشابهات از اشکال رس
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفرج بن ابی الخلیل النباتی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الرومیة اموی اندلسی اشبیلی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد
دستورلغتنامه دهخدادستور. [ دَ ] (اِ مرکب ) صاحب مسند. صدر. در اصل دَست وَر بوده به معنی صاحب مسند... حرف تاء مضموم کرده دستور بوزن مستور خواندند. (از آنندراج ). مرکب است از: دست
طیفوریلغتنامه دهخداطیفوری . [ طَ ] (اِخ ) مردی طبیب بود. حنین بن اسحاق چندین کتاب از وی در فن پزشکی یاد و نقل کرده . از پیشوایان پزشکان و فاضلی در فن خویش حاذق بود و عبداﷲ نام داش
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل . برادرزاده ٔ ابوعلی (احمدبن محمدبن المظفربن محتاج ) ابوالمظفر طاهربن الفضل بن محمدبن المظفربن محتاج والی چغانیان بودو در سنه ٔ 377