صیغه رولغتنامه دهخداصیغه رو. [ غ َ / غ ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) زنی که خود را بعقد انقطاع مردان درآورد. متعه . زنی که به صیغه ٔ مردان درآید. آنکه صیغه شدن را پیشه خود کند.
صیغه روفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهزنی که به عقد موقت مردان درآید؛ زنی که کارش صیغه شدن است؛ صیغه‌رونده.
صیغه رویلغتنامه دهخداصیغه روی . [ غ َ / غ ِ رَ ] (حامص مرکب ) عمل صیغه رو. رجوع به صیغه رو و صیغه شود.
صیغةلغتنامه دهخداصیغة. [ غ َ ] (ع اِ)خلقت . (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). نوع . (اقرب الموارد). || طور. طریقت . ریخت . شکل . || هیأتی است که حاصل شود کلمه را باعتبار تقدم و تا
صیغه رویلغتنامه دهخداصیغه روی . [ غ َ / غ ِ رَ ] (حامص مرکب ) عمل صیغه رو. رجوع به صیغه رو و صیغه شود.
متباریانلغتنامه دهخدامتباریان . [ م ُ ت َ ] (ع اِ) روز و شب . (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه روز و شب . (ناظم الاطباء).
صیغهلغتنامه دهخداصیغه . [ غ َ /غ ِ ] (از ع اِ) متعه . در تداول عوام ، و عرف فقها، زنی است که او را به عقد انقطاع گیرند برای مدتی کوتاه یا دراز و محدود نه دائمی و همیشگی با ذکر م
روغلغتنامه دهخداروغ . [ رَ ] (ع مص ) پویه دویدن روباه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به رَوَغان شود. || میل کردن به دل . (از ناظم الاطباء). میل به دل یا عام
دارادلغتنامه دهخداداراد. (فعل دعایی ) صیغه ٔ دعای فعل داشتن و به معنی «نگهدار باد» بکار رود : «ایزد تعالی ، همیشه ملک را دوستکام داراد». (کلیله و دمنه ).