صیعورلغتنامه دهخداصیعور. [ ] (اِخ ) (کوچکی ) موضعی است در کوهستان یهودا در حوالی حبرون (صحیفه ٔ یوشع 15:54) و دور نیست که همان صیعیر باشد و آن خرابه ای است که بر تلی که مسافت پنج
صمعورلغتنامه دهخداصمعور. [ ص ُ ] (ع ص ) کوتاه بالای دلیر. (منتهی الارب ). القصیر الشجاع . (قطر المحیط).
صیعیرلغتنامه دهخداصیعیر. (اِخ ) قریه ای است بنواحی قدس و در تورات آمده است . (معجم البلدان ). گویا همان صیعور است که ذکر شد. رجوع بدان کلمه شود.
صیرورتلغتنامه دهخداصیرورت . [ ص َ رَ ] (ع مص ) گردیدن . شدن . (غیاث اللغات ). گشتن . صیرورة. رجوع به صیرورة شود.
صیعیرلغتنامه دهخداصیعیر. (اِخ ) قریه ای است بنواحی قدس و در تورات آمده است . (معجم البلدان ). گویا همان صیعور است که ذکر شد. رجوع بدان کلمه شود.
صمعورلغتنامه دهخداصمعور. [ ص ُ ] (ع ص ) کوتاه بالای دلیر. (منتهی الارب ). القصیر الشجاع . (قطر المحیط).
صیرورتلغتنامه دهخداصیرورت . [ ص َ رَ ] (ع مص ) گردیدن . شدن . (غیاث اللغات ). گشتن . صیرورة. رجوع به صیرورة شود.
صیرورةلغتنامه دهخداصیرورة. [ ص َ رَ ] (ع مص ) گشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || بازگردیدن کار. || میل کردن بسوی کسی . (منتهی الارب ). || (اصطلاح فلسفه ) شدن