صیصلغتنامه دهخداصیص . (ع اِ) خرمای بلایه که دانه ٔ وی سخت نشود. (منتهی الارب ). شیص . تمر لایشتد نواه . (اقرب الموارد). || پوست تخم حنظل است که در آن مغزی نباشد. (فهرست مخزن ال
سیسلغتنامه دهخداسیس . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان سیس بخش شبستر شهرستان تبریز. دارای 3269 تن سکنه . آب آن ازچشمه . محصول آنجا غلات ، جو و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است
سیسلغتنامه دهخداسیس . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ شهرستان شبستر شهرستان تبریز. از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته جمعیت آن در حدود 10833 تن است . از قرای مهم آن علیش
سیسلغتنامه دهخداسیس . (هزوارش ، اِ) اسب جلد و تند وتیز باشد. (برهان ) (جهانگیری ). قیاس کنید با «سیسو» (اسب ) در زبان اکدی و آشوری که در آرامی «سوسیا» شده و بصورت هزوارش وارد پ
صیصاءلغتنامه دهخداصیصاء. (ع اِ) صیص . (منتهی الارب ). غوره ٔ خرما که آن را دانه نبود. (المعرب ص 217). || دانه ٔ حنظل بی مغز. (منتهی الارب ). پوست تخم حنظل . (مهذب الاسماء).
صیصةلغتنامه دهخداصیصة. [ ص َ ] (ع اِ) خار خروس . (منتهی الارب ). خار پس پای خروس . (مهذب الاسماء). سیخک پشت پای خروس . شوکةالدیک . ج ، صیاصی . || شاخ گاو و آهو. (منتهی الارب ).
صیصیةلغتنامه دهخداصیصیة. [ ی َ ] (ع اِ) هر چیزی که حصار باشد مر چیز دیگر را. و در حکمت اشراق به تن ، جسم ، ضد روح ، مقابل نفس ، مقابل صنم ، مقابل نور اسپهبدی اطلاق شده است ، به ا
صیصهفرهنگ انتشارات معین(صَ صَ) [ ع . صیصة ] (اِ.) 1 - خار پس پای خروس ، سیخک پشت پای خروس ، خار خروس . 2 - شاخ گاو و آهو. 3 - حصار و هرچه که بد ان باز دارند چیزی را و به وی پناه گیرند
الصاصلغتنامه دهخداالصاص . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لَص ، لُص ، لِص . دزدان . (اقرب الموارد). رجوع به لص شود.
صیصاءلغتنامه دهخداصیصاء. (ع اِ) صیص . (منتهی الارب ). غوره ٔ خرما که آن را دانه نبود. (المعرب ص 217). || دانه ٔ حنظل بی مغز. (منتهی الارب ). پوست تخم حنظل . (مهذب الاسماء).
صیصةلغتنامه دهخداصیصة. [ ص َ ] (ع اِ) خار خروس . (منتهی الارب ). خار پس پای خروس . (مهذب الاسماء). سیخک پشت پای خروس . شوکةالدیک . ج ، صیاصی . || شاخ گاو و آهو. (منتهی الارب ).
صیصیةلغتنامه دهخداصیصیة. [ ی َ ] (ع اِ) هر چیزی که حصار باشد مر چیز دیگر را. و در حکمت اشراق به تن ، جسم ، ضد روح ، مقابل نفس ، مقابل صنم ، مقابل نور اسپهبدی اطلاق شده است ، به ا
صیصهفرهنگ انتشارات معین(صَ صَ) [ ع . صیصة ] (اِ.) 1 - خار پس پای خروس ، سیخک پشت پای خروس ، خار خروس . 2 - شاخ گاو و آهو. 3 - حصار و هرچه که بد ان باز دارند چیزی را و به وی پناه گیرند
صیاصیلغتنامه دهخداصیاصی . [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صَیصة. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : و نواحی آن صیاصی در قبضه ٔ مراد حاصل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).