صیانتلغتنامه دهخداصیانت . [ ن َ ] (ع مص ) صیانة. نگه داشتن . نگهبانی . (غیاث اللغات ). صون . صیانة. حفظ. وقایة. نگاهداری . خویشتن بازداشتن : از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم هرکه
صیانتفرهنگ انتشارات معین(نَ) [ ع . صیانة ] 1 - (مص م .) حفظ کردن . 2 - خویشتن نگاهداشتن . 3 - (اِمص .) نگه داری .
صیانلغتنامه دهخداصیان . (ع مص ) نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). نگه داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادر زوزنی ). || (مص ) بر طرف سم ایستادن اسب از سودگی پای یا بی نعل
پاسادلغتنامه دهخداپاساد. (اِ) صیانت باشد و آن محافظت کردن است خود را از سخنان هزل و قبیح و افعال شنیعه و قبیحه . (برهان ).
حفظفرهنگ مترادف و متضاد۱. صیانت، محارست، محافظت، نگهداری ۲. پشتیبانی، حمایت ۳. ازبر کردن، بهخاطر سپردن ≠ فراموش کردن، ذهول ۴. بر ۵. بهخاطرسپاری ۶. ضبط ۷. پاس ۸. یاد، ذهن، خاطر ۹. حافظ
تصونلغتنامه دهخداتصون . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) خویشتن صیانت کردن . (تاج المصادر بیهقی ).خود را از معایب حفظ کردن . (از اقرب الموارد) : گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف توقی و
تختارلغتنامه دهخداتختار. [ ت َ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ سیاه یا سفید که در تخت (تخت جامه ) صیانت می شود. رجوع به دخدار شود. (یادداشت بخط دهخدا). جوالیقی در ذیل «دخدار»آرد: الدخدار؛ ال