صکوکلغتنامه دهخداصکوک .[ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صک . رجوع به صک شود. || (مص ) درشت و سخت گردیدن گوشت چیزی . (منتهی الارب ).
صکاکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده[عربی] [قدیمی]۱. چکنویس.۲. قبالهنویس.۳. کسی که قبالههای شرعی را بنویسد.
شروطیلغتنامه دهخداشروطی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) این نسبت مربوط به نوشتن صکوک و سجلات می باشد. (از انساب سمعانی ). || صکاک . رئیس چک نویس . (از مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). قباله ن
اسعدلغتنامه دهخدااسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) میخائیل روفائیل اللبنانی . او راست : اهم المعاملات فی الصکوک و الاستدعاآت ، که در عبداء (لبنان ) بسال 1905 م . بطبع رسیده است . (معجم ال
حسن اختیارالدینلغتنامه دهخداحسن اختیارالدین . [ ح َ س َ ن ِ اِ ت ِ رُدْ دی ] (اِخ ) ابن قاضی غیاث الدین تربتی بود و به وفور کمالات از دیگر قضات ممتاز. از محولات به هرات آمده و پس از تحصیل
ذکرالحقلغتنامه دهخداذکرالحق . [ ذِ رُل ْ ح َق ق ] (ع اِ مرکب ) چک ّ. صک ّ. ج ، ذکور حقوق ، ذکور حق . صکوک .