صدردیکشنری عربی به فارسیاغوش , سينه , بغل , بر , پيش سينه , بااغوش باز پذيرفتن , دراغوش حمل کردن , رازي رادرسينه نهفتن , داراي پستان شدن (درمورد دختران) , پستان , افکار , وجدان , نوک پ
صدريةدیکشنری عربی به فارسینوشيدن , اشاميدن , پيش بند بچه , جليقه , لباس زير شبيه جليقه , نيم تنه يا ژيلت , زيرپوش کشباف , لباس , واگذارکردن , اعطا کردن , محول کردن , ملبس شدن
تحلجلغتنامه دهخداتحلج . [ ت َ ح َل ْ ل ُ] (ع مص ) جنبیدن ابر و درخشیدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || خلیدن چیزی در دل . (منتهی الارب ) (ناظم
المصلغتنامه دهخداالمص . [ اَ لِف ْ لام ْ میم ْ صادْ ] (حروف مقطعه ) ای انا اﷲ اعلم و افصل ؛ منم خدای که میدانم و پیدا میکنم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل بن علی ). از فوات
جازمهلغتنامه دهخداجازمه . [ زِ م َ ] (ع ص ) تأنیث جازم . جزم دهنده . حرفی که چون بر فعل درآید آن را جزم دهد. ساکن کننده ٔ حرف متحرک .- اسماء جازمة ؛ در اصطلاح نحویان اسمائی که ب