يَصَّدَّقُواْفرهنگ واژگان قرآنکه صدقه دهند (صدقة به معناي خرج کردن مال است در راه خدا ، که يکي از مصاديق آن زکات واجب است)
سپدکوهلغتنامه دهخداسپدکوه . [ س ِ پ ِ ] (اِخ ) کوهی است : سپهبد بسوی سپد کوه شدبیامد دمان و بی اندوه شد. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 825).همه پاک سوی سپدکوه برد<b
صدقهفرهنگ فارسی عمیدآنچه در راه خدا به بینوایان میدهند به جهت ثواب؛ چیزی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق میدهد؛ صدقۀ سر؛ صدقهسری.
صدقةلغتنامه دهخداصدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن خالد. مولی ام البنین ، مکنی به ابوالعباس تابعی است .
عَسَيْتُمْفرهنگ واژگان قرآناز شما انتظار مي رفت (در عبارت "فَلَوْ صَدَقُواْ ﭐللَّهَ لَکَانَ خَيْراً لَّهُمْ *فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِي ﭐلْأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَکُمْ "آيا از شما توقع ميرفت که از کتاب خدا و عمل به آنچه در آن است که يکي از آنها جهاد در راه خدا است اعراض نموده و در نتيجه دست
ابوعبدالغتنامه دهخداابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) حضرمی . از مشاهیر عرفای اواخر مائه ٔ سیم معاصر معتضد و مقتدر عباسی . و شیخ محمد مرتعش درک صحبت او کرده است و گوید: پس از آن که بیست سال با کس سخن نگفته بود از وی پرسیدم تصوف چیست باز برای اینکه سخن نگفته باشد این آیت از قرآن خواندن گرفت : م
مصعبلغتنامه دهخدامصعب . [ م ُ ع َ ] (اِخ ) ابن عمیربن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابومحمد. یکی از کبار صحابه ٔ کرام و از قبیله ٔ بنی عبدالدار و از کسانی بود که در آغاز بعثت حضرت در مکه به اسلام گرویدند. او دین خود را نهان می داشت ولی خانواده اش بدان پی بردند و او را زندانی کردند اما او با کسانی
حسنلغتنامه دهخداحسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی حرمازی ابوعلی . از موالی و بستگان بنی هاشم و از آل سلیمان بن علی بن عبداﷲبن عباس است و از آن روی وی را به حرماز نسبت دادند که روزگاری در بصره میان بنی حرماز منزل داشت و حرماز لقب است و نام پدر این قبیله حارث بن مالک بن عمروبن تمیم بن مر است .
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمدبن یزیدبن ربیعة ملقب به سید حمیری شامی اسلامی امامی (105-173 هَ . ق .). صاحب روضات آرد: وی از بزرگان شعراء عرب و از ارکان فضلاء ادب است ، نظیر وی از جهت احاطه ٔ بفنون اشعار و م