صومعه ٔ زرینلغتنامه دهخداصومعه ٔ زرین . [ ص َ م َ ع َ ی ِ زَرْ ری ] (اِخ ) دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب ، واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری سراب و 7 هزارگزی شوسه ٔ سراب ب
صومعهلغتنامه دهخداصومعه . [ ص َ م َ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان و بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 2 هزارگزی شمال کلیبر و راه شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی و معتدل است . 37
صومعهلغتنامه دهخداصومعه . [ ص َ م َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان برآغوش بخش آلان برآغوش شهرستان سراب ، واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری مهربان و 16 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به سر
اوجلغتنامه دهخدااوج . [ اَ ] (اِ) علو. (اقرب الموارد). طرف بالای هر چیز. (آنندراج ) (انجمن آرا). معرب اوک است که به معنی بلندی است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بالا و بلندترین نق
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنو
زمینلغتنامه دهخدازمین . [ زَ ] (اِ) ترجمه ٔ ارض ، در زمی گذشت . (آنندراج ). بمعنی معروف است و این مرکب است به لفظ «زم » که بمعنی سردی است و «یا نون » نسبت ، چنانکه در سیمین و زر
دیدارلغتنامه دهخدادیدار. (اِمص ) دید. دیدن . رؤیت کردن . ترجمه ٔ رؤیت . (برهان ). نگاه کردن . نگریستن . مشاهده . نظر : ز دیدار خیزدهمه آرزوی ز چشم است گویند ژردی گلوی . ابوشکور
نهادنلغتنامه دهخدانهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای