صوف البحرلغتنامه دهخداصوف البحر. [ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) چیزیست شبیه به پشم که از صدف بزرگی در بحر مغرب گرفته میشودو ضماد او در قطع خون و اسهال سریعالاثر دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم
صدف البحردیکشنری عربی به فارسینوعي صدف , پوزه بند يا مهاراسب (هنگام نعلبندي) , پوزه بند(براي مجازات اشخاص) , سرسخت
سطح صاف یا موربی که در اثر حرکت اب از خلا ل ان بحرکت وعکس العمل دراید و غالبابشکل پرده یا باله ایستدیکشنری فارسی به عربیقارب مزعنف
صوف الحجامینلغتنامه دهخداصوف الحجامین . [ فُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اسفنج شود.
ذوات الصوفلغتنامه دهخداذوات الصوف . [ ذَ تُص ْ ص ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جانوران که پشم دارند مانند میش .
حجر یجذب الصوفلغتنامه دهخداحجر یجذب الصوف . [ ح َ ج َ رُن ْ ی َ ذِ بُص ْ ص ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: ارسطو آرد، سنگی گرد است سبزرنگ با رگه های زرد از جزائر چین آرند. سبک است و اگر به پشم
فراسیونلغتنامه دهخدافراسیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) گیاهی است که به عربی صدف الارض گویند و در مؤید گوید: گندنای کوهی است و درکتب طبی نیز چنین است . (آنندراج ). نام گندنای کوهی باشد
ضأنلغتنامه دهخداضأن . [ ض َءْن ْ ] (ع اِ) میش . (منتهی الارب ) (دهار) (نصاب ). میشینه . (مهذب الاسماء). || ذوات الصوف من الغنم ذکراً کان او انثی . (بحر الجواهر). خلاف معز. (من
ایدمامیدلغتنامه دهخداایدمامید. (اِ) بلغت سریانی درختی است که بدن آن مانند پشم است ، و خاصیت وی آن است که شکم ببندد. (برهان ) (فهرست مخزن الادویه ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). شجرة علی ا
وبرلغتنامه دهخداوبر. [ وَ ب َ ] (ع اِ) جانوری است . (منتهی الارب ). جانوری است شبیه به گربه ٔ کبود و لیکن دم ندارد و از پوستش پوستین سازند و نرم و لطیف است . (برهان ) (از انجمن
بادمهرهلغتنامه دهخدابادمهره . [ م ُ رَ / رِ ](اِ مرکب ) بادمهرج . مهره ٔ مار است که آنرا از قفای سر افعی برمی آورند و آن سیاه رنگ میباشد. گویند اگر بر صوف سیاه یا کبود مالند سفید گ