صورت بندلغتنامه دهخداصورت بند. [ رَ ب َ ] (نف مرکب ) مصوِّر. نقاش : منظری بود بسی کشیده بلندچشم بند هزار صورت بند.میرخسرو (از آنندراج ).
صورتبندی بتاbeta conformation, β conformationواژههای مصوب فرهنگستانصورتبندی پایداری از رشتۀ پلیپپتیدی که در نهایت کشیدگی قرار داشته باشد
صورتبندی قایقیboat conformationواژههای مصوب فرهنگستانشکل فضایی قایقمانندی که سیکلوهگزان یا ترکیبهای مشابه به خود میگیرند
صورتبندیهای حلقویring conformationsواژههای مصوب فرهنگستانشکلهایی از یک حلقۀ ناقطبی که براثر چرخش حول پیوندهای ساده به یکدیگر تبدیل میشوند
همپارهای صورتبندیconformational isomersواژههای مصوب فرهنگستانهمپارهای یک ترکیب که آرایشهای فضایی آنها با کمترین میزان انرژی به یکدیگر تبدیل میشوند متـ . همصورت conformer
صورت بستنلغتنامه دهخداصورت بستن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تصور. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به تصور درآمدن .به اندیشه گذشتن . بفکر آمدن . پنداشتن : بنده بیش از این
پایمردیلغتنامه دهخداپایمردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) شفاعت : بنده بیش از این نگوید که صورت بندد که بنده در باب باکالنجار و گرگانیان پایمردی میکند. (تاریخ بیهقی ). خواجه پایمردی کند و
قلهاتلغتنامه دهخداقلهات . [ ق ُ ] (اِخ ) شهری است بندری بر ساحل دریا در عمان . (نخبة الدهر دمشقی ص 218). شهری است در عمان در کنار دریا که بیشتر کشتیهای هند در آن لنگر می اندازند
متصورلغتنامه دهخدامتصور. [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص )با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده . (آنندراج ). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). تصور کننده و صورت
انگشتنگاری دِناDNA fingerprinting, genetic fingerprinting, restriction enzyme analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن دِنای ژنگانی یک موجود با زیمایههای ویژهبُر خُرد میشود و قطعات بهدستآمده ازطریق الکتروکوچی به صورت بندهای متمایز جدا میشوند متـ . رُخنمانگ