صوحلغتنامه دهخداصوح . [ صو / ص َ ] (ع اِ) جانب وادی و دیوار آن . || پائین کوه یا روی کوه که بدیوار ماند و جانب و ناحیه آن . کوه . || (مص ) کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). شکاف
سوهواژهنامه آزاداین کلمه «سوه» در گویش مردم یزد بخش میبد نام دریای باستانی ایران بوده است و منظور همان ساوه است
زیدلغتنامه دهخدازید. [ زَ ] (اِخ ) ابن صوحان بن حجر العبدی ، از بنی عبدالقیس از طایفه ٔ ربیعة. وی تابعی و از اهل کوفه بود. از حضرت علی و عمر روایت دارد. او یکی از رؤسا و شجاعا
ابوسلیمانلغتنامه دهخداابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) او از زیدبن صوحان و از او سلام بن مسکین روایت کند.