صوبلغتنامه دهخداصوب . [ ص َ ] (ع مص ) فرودآمدن باران . (منتهی الارب ). باران باریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمدن از بالا به نشیب . (منتهی الارب ). از بالا درنشیب آمدن . (تاج
ثوبلغتنامه دهخداثوب . [ ث َ ] (اِخ ) ابن شحمه ٔ تمیمی ملقب به مجیرالطیر. و او ست که حاتم طی را اسیر کرد. (تاج العروس ).
ثوبدیکشنری عربی به فارسیاراستن , ارايش کردن , لباس پوشاندن , لباس , ارايش , رسمي , داراي فکر , مقيد به اداب ورسوم اداري , تفصيلي , عارضي , لباس رسمي شب , قرار دادي
ثوبلغتنامه دهخداثوب . [ ث َ ] (اِخ ) ابن تَلدة. مردی بود درازعمر. و او راست : شعر در روز قادسیه و از بنووالبه است . (تاج العروس ).
ثوبلغتنامه دهخداثوب . [ ث َ ] (ع اِ) جامه . لباس . لبس . لبوس . ملبس : پوشیدنی . پوشاک . پوشش : اصاروا الجو قبرک واستنابواعن الاکفان ثوب السافیات هر که ثوبی با تن عاری دهددر دو
صوبةلغتنامه دهخداصوبة. [ب َ ] (ع اِ) توده و انبار. (منتهی الارب ). هر چیز فراهم شده ، و گفته اند طعام فراهم شده . (از اقرب الموارد). گردشده . کودشده . توده گشته . || انبار هر چی
صوبةلغتنامه دهخداصوبة. [ب َ ] (ع اِ) توده و انبار. (منتهی الارب ). هر چیز فراهم شده ، و گفته اند طعام فراهم شده . (از اقرب الموارد). گردشده . کودشده . توده گشته . || انبار هر چی