صوابةلغتنامه دهخداصوابة. [ ص ُوْ وا ب َ ] (ع اِ) صوابةالقوم ؛ برگزیدگان قوم و خلاصه ٔ ایشان . (منتهی الارب ). لبابهم و خیارهم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گزیده از هر چیزی
ثوابةلغتنامه دهخداثوابة. [ ث َ ب َ ] (اِخ ) ابن یونس . پدرآل ثوابة. (ابن الندیم ص 7). رجوع به بنوثوابه شود.
ثوابةلغتنامه دهخداثوابة.[ ث َ ب َ ] (اِخ ) ابوالحسین از آل ثوابةبن یونس . او در قرن چهارم میزیست و با ابن الندیم مؤلف کتاب الفهرست معاصر بود. او راست : کتاب رسائل . (ابن الندیم
صؤابهلغتنامه دهخداصؤابه . [ ص ُ آ ب َ ] (ع اِ) بیضه ٔ شپش و کک . ج ، صئاب . صِئبان . (منتهی الارب ).
صؤابهلغتنامه دهخداصؤابه . [ ص ُ آ ب َ ] (ع اِ) بیضه ٔ شپش و کک . ج ، صئاب . صِئبان . (منتهی الارب ).
رشکلغتنامه دهخدارشک . [ رِ ] (اِ) تخم شپش . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). تخم شپش و کیک و صوابه . (ناظم الاطباء): نبا
انتشاشلغتنامه دهخداانتشاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دراز گردیدن : انتشّت الشجرة انتشاشاً، و قول ابن عباد تصحیف ، صوابه : أنتشت کأکرمت . (از منتهی الارب ).
کحمةلغتنامه دهخداکحمة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) چشم ؛ لغت یمنی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و قال شارح القاموس و لعل صوابه العنب . (از اقرب الموارد).
لبالغتنامه دهخدالبا. [ ل ِ ] (اِخ ) نام موضعی میان بلد و عقراز زمین موصل . یاقوت گوید: صوابه ان یکتب بالیاء و انما کتبناه هنا بالالف علی اللفظ. (معجم البلدان ).