سوگویش بختیاری1. روشنى، نور؛ 2. دید چشم. tiâ-m su nâra>:چشمم خوب نمىبیند؛be su-i čera qasam:به نور این چراغقسم> .
صوحلغتنامه دهخداصوح . [ صو / ص َ ] (ع اِ) جانب وادی و دیوار آن . || پائین کوه یا روی کوه که بدیوار ماند و جانب و ناحیه آن . کوه . || (مص ) کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). شکاف
صولت کردنلغتنامه دهخداصولت کردن . [ ص َ / صُو ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم کردن . تندی کردن : تو جفا کنی و صولت ، دگران دعای دولت نه عجب بدین لطافت که تو پادشاه داری . سعدی .رجوع به ص
صولتلغتنامه دهخداصولت . [ ص َ / صُو ل َ ] (از ع مص ، اِمص )حمله بردن . (غیاث اللغات ). صولة. حمله : هیبت او کوه را بند کمر درشکست صولت او چرخ را سقف گهر درشکست . خاقانی .صولتت ب
صوم مریملغتنامه دهخداصوم مریم . [ ص َ / صُو م ِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از روزه است که از شب نیت کرده همه ٔ روز از کسی کلام نکند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). صوم صم