صمملغتنامه دهخداصمم . [ ص َ م َ ] (ع مص ) کر شدن ونشنیدن . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِمص ) کری و گرانی گوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان عل
صهمیملغتنامه دهخداصهمیم . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) مهتر شریف . || شتر که بانگ نکند. || شتر بدخوی . || مردی که از مراد خود برنگردد. (منتهی الارب ). آنکه او را هیچ چیز بازنماند از مراد ا
willدیکشنری انگلیسی به فارسیاراده، خواست، وصیت، میل، قصد، وصیتنامه، نیت، خواهش، مشیت، ارزو، خواستن، اراده کردن، وصیت کردن، میل کردن، خواستاربودن، فعل کمکی'خواهم'
صمملغتنامه دهخداصمم . [ ص َ م َ ] (ع مص ) کر شدن ونشنیدن . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || (اِمص ) کری و گرانی گوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ترجمان عل
صهمیملغتنامه دهخداصهمیم . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) مهتر شریف . || شتر که بانگ نکند. || شتر بدخوی . || مردی که از مراد خود برنگردد. (منتهی الارب ). آنکه او را هیچ چیز بازنماند از مراد ا
تصهمملغتنامه دهخداتصهمم .[ ت َ ص َ م ُ ] (ع مص ) کار صهمیم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به صهمیم شود.
نامصممفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام صمم، دودل، بیعزم، مردد، متزلزل، متردد، مذبذب، شکاک سرگردان، سرگشته بیزار، ترسو، هولکرده، بیتفاوت، غیرقابلاتکا، نرمشکننده، فرصتطلب