صهابیلغتنامه دهخداصهابی . [ ص ُ بی ی ] (ع ص ) جمل صهابی : اصهب اللون ؛ یعنی شتر که سپیدی وی را بسرخی آمیخته باشد. || پشم که سپیدی آنرا سرخی آمیخته باشد. || چیز بسیار که کم نشده ب
صهبائیلغتنامه دهخداصهبائی . [ ص َ ] (اِخ ) سیدعبدالباقی . از شعرای هندوستان است ، در خدمت شاه جهان و عالمگیر بوده . او راست :خود مست و غمزه مست و دو چشم از خمار مست یک ناتوان چه چ
صهبانیلغتنامه دهخداصهبانی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به صهبان که بطنی است از نخع. (الانساب سمعانی ).
wishesدیکشنری انگلیسی به فارسیخواسته ها، دلخواه، خواست، ارزو، خواهش، حاجت، طلب، مرام، فرمایش، مراد، کام، خواستاربودن، خواستن، میل داشتن، ارزو داشتن، ارزو کردن
صهابیلغتنامه دهخداصهابی . [ ص ُ بی ی ] (ع ص ) جمل صهابی : اصهب اللون ؛ یعنی شتر که سپیدی وی را بسرخی آمیخته باشد. || پشم که سپیدی آنرا سرخی آمیخته باشد. || چیز بسیار که کم نشده ب
صهبائیلغتنامه دهخداصهبائی . [ ص َ ] (اِخ ) سیدعبدالباقی . از شعرای هندوستان است ، در خدمت شاه جهان و عالمگیر بوده . او راست :خود مست و غمزه مست و دو چشم از خمار مست یک ناتوان چه چ