صفدیلغتنامه دهخداصفدی . [ ص َ ف َ ] (اِخ ) عبدالقادربن عمربن حبیب . وی یکی از مشاهیر و بزرگان ادباست و در صفد معلم اطفال بود. او را تائیه ای معروف است وجمعی از ادبا آن را شرح کر
صفدیلغتنامه دهخداصفدی . [ ص َ ف َ ] (اِخ ) نابلسی . وی در نیمه ٔ قرن هفتم هجری می زیست . سلطان صالح نجم الدین ایوب وی را بکتابت گرفت و به سال 641 هَ . ق .او را فرمود تا در کار ف
صادیلغتنامه دهخداصادی . (ع ص ) نعت فاعلی از صدی . تشنه . || خرمابن دراز بی آب مانده . ج ، صوادی . (منتهی الارب ).
windدیکشنری انگلیسی به فارسیباد، نفخ، انحناء، پیچ دان، نفس، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن
ناامیدلغتنامه دهخداناامید. [ اُ ] (ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب . مأیوس . نومید. آیس . قانط. نُمید. یَؤس . مأی
هامةلغتنامه دهخداهامة. [ م َ ] (ع اِ) هامه . سراز هر حیوانی . (از ناظم الاطباء). سر هر چیزی . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). سر. (منتهی الارب ). || تار. چکاد. چکاک . (یادداشت مؤ
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن محمدبن ثوابةبن خالد الکاتب . مکنی به ابوالعباس . محمدبن اسحاق الندیم گوید: او احمدبن محمدبن ثوابةبن یونس ابوالعباس کاتب است . این خان
صفدیلغتنامه دهخداصفدی . [ ص َ ف َ ] (اِخ ) عبدالقادربن عمربن حبیب . وی یکی از مشاهیر و بزرگان ادباست و در صفد معلم اطفال بود. او را تائیه ای معروف است وجمعی از ادبا آن را شرح کر