صنوبردیکشنری عربی به فارسیغم و اندوه , از غم و حسرت نحيف شدن , نگراني , رنج و عذاب دادن , غصه خوردن , کاج , چوب کاج , صنوبر
صنوبرفرهنگ فارسی عمید(زیستشناسی)۱. = سپیدار۲. [مجاز] معشوق: ◻︎ ندانستم من ای سیمینصنوبر / که گردد روز چونین زود زایل (منوچهری: ۶۵).
صنوبرلغتنامه دهخداصنوبر. [ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ) مؤلف غیاث نویسد: صنوبردرخت چلغوزه که بهندی چرط گویند. چلغوز. (مهذب الاسماء). صنوبر از تیره ٔ ناژویان (مخروطیان ) دارای برگهای ضخیم و کوتاه و مخروطهای باریک و دراز. (گیاه شناسی گل گلاب ص 303). جوالیقی نویسد: بگما
صنوبرلغتنامه دهخداصنوبر. [ ص ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 18000 گزی شمال باختری تربت حیدریه و 6000 گزی باختر راه شوسه ٔ عمومی تربت به مشهد. کوهستانی و معتدل است . <spa
صنوبردیکشنری عربی به فارسیغم و اندوه , از غم و حسرت نحيف شدن , نگراني , رنج و عذاب دادن , غصه خوردن , کاج , چوب کاج , صنوبر
صنوبرفرهنگ فارسی عمید(زیستشناسی)۱. = سپیدار۲. [مجاز] معشوق: ◻︎ ندانستم من ای سیمینصنوبر / که گردد روز چونین زود زایل (منوچهری: ۶۵).
صنوبرلغتنامه دهخداصنوبر. [ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ) مؤلف غیاث نویسد: صنوبردرخت چلغوزه که بهندی چرط گویند. چلغوز. (مهذب الاسماء). صنوبر از تیره ٔ ناژویان (مخروطیان ) دارای برگهای ضخیم و کوتاه و مخروطهای باریک و دراز. (گیاه شناسی گل گلاب ص 303). جوالیقی نویسد: بگما
صنوبرلغتنامه دهخداصنوبر. [ ص ِ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 18000 گزی شمال باختری تربت حیدریه و 6000 گزی باختر راه شوسه ٔ عمومی تربت به مشهد. کوهستانی و معتدل است . <spa
دود خشب الصنوبرلغتنامه دهخدادود خشب الصنوبر. [ دو دِ خ َ ش َ ب ُص ْ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دودالصنوبر. دودالشجرالصنوبر. (یادداشت مؤلف ).
دودالشجرالصنوبرلغتنامه دهخدادودالشجرالصنوبر. [ دُش ْ ش َ ج َ رِص ْ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ع اِ مرکب ) یا دودالصنوبر. کرم درخت صنوبر. در قوه مانند زراریح بود و در فعل همان عمل کند. (از اختیارات بدیعی ).
دودالصنوبرلغتنامه دهخدادودالصنوبر. [ دُص ْ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ع اِ مرکب ) دودالشجرالصنوبر. کرم سبزی است که بر درخت صنوبر گرد آید. (یادداشت مؤلف ).
حجر صنوبرلغتنامه دهخداحجر صنوبر. [ ح َ ج َ رِ ص َ ن َ / نُو ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی در نزهة القلوب گوید: آنرا با زعفران خلط کرده بر یرقان مالند زائل شود.
حب الصنوبرلغتنامه دهخداحب الصنوبر. [ ح َب ْ بُص ْ ص َ ن َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) ثمره ٔ درخت صنوبر است ، و آن بر دو نوع است ، صغار و کبار، و چون حب الصنوبر گویند مطلق یا به کبار مقیدکنند مراد آن چیزیست که در فارسی چلغوزه نامند. و اگر مقید به صغار کنند مقصود آن چیز است که بفارسی تخم ناجو خوانند. (بحر ال