بطشفرهنگ مترادف و متضاد۱. سختگیری ≠ آسانگیری، تساهل ۲. حمله ۳. باس ۴. سخت گرفتن ≠ آسان گرفتن ۵. خشم، قهر ۶. دوانیدن، دواندن ۷. راندن
بطشلغتنامه دهخدابطش . [ ب َ ] (ع اِ) گرفتگی سخت . (از ناظم الاطباء). || باس و حمله . (ناظم الاطباء).
بطشلغتنامه دهخدابطش . [ ب َ] (ع مص ) حمله کردن و سخت گرفتن بر کسی : بطش به بطشاً. (ناظم الاطباء). حمله کردن بر کسی و سخت گرفتن بر وی یا بطش سخت گرفتن است در هر چیز که باشد. و م
بطشابعلغتنامه دهخدابطشابع. [ ب َ ب ِ ] (اِخ ) نام زن اوریا که داود پس از مرگ شوی او را بزنی کرد و سلیمان را بطشابع آورد. (یادداشت مؤلف ).
بطشابعلغتنامه دهخدابطشابع. [ ب َ ب ِ ] (اِخ ) نام زن اوریا که داود پس از مرگ شوی او را بزنی کرد و سلیمان را بطشابع آورد. (یادداشت مؤلف ).
بطشتلغتنامه دهخدابطشت . [ ب َ ش َ ] (ع اِ) بطشة شدت :اهالی بمقال ... ناطق شده مانند مور بِطَشِت . بَطْشَت و طاس وحشت و دهشت افتاده ... (دره ٔ نادره چ 1341 هَ . ش . انجمن آثار مل
بطشةلغتنامه دهخدابطشة. [ ب َ ش َ ] (ع اِمص ) قوت و برتری بر دیگران . || قدرت و سطوت و اقتدار. || شدت . || (اِ) البطشة الکبری ؛ طبل بزرگ . (ناظم الاطباء). || (اِخ ) بطشة الکبری ؛
يَبْطِشَفرهنگ واژگان قرآنکه به سختي برخورد کند - که با خشم و صولت بگيرد (بطش:گرفتن چيزي با خشم وصولت)