صنعاءلغتنامه دهخداصنعاء. [ ص َ ] (اِخ ) (ائمه ...) مقصود ائمه ای است که از حدود 1000 هَ .ق . به بعد در یمن ریاست کرده و در شمار ائمه سعدا محسوبند. رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اس
صنعاءلغتنامه دهخداصنعاء. [ ص َ ] (اِخ ) قریه ای بوده است بر باب دمشق . (معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
صنعاءلغتنامه دهخداصنعاء. [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (معجم البلدان ). قصبه ٔ یمن است . شهریست خرم و آبادان و هرچه از بیشتر نواحی یمن خیزد از این شهر خیزد و بانعمت ترین جائی
صنعاءلغتنامه دهخداصنعاء. [ ص َ ] (ع ص ) منسوب به جودت صنعت بذات خود، مانند: حسناء و عجزاء و شهلاء و نسبت بدان صنعانی است برخلاف قیاس . (معجم البلدان ). چربدست . ماهر. نیک دست .
صنعاءلغتنامه دهخداصنعاء.[ ص َ ] (اِخ ) یوم صنعاء علی زبید و مذحج ، روزی است از ایام اسلام . (مجمع الامثال میدانی چ تهران ص 768).
سنعاءلغتنامه دهخداسنعاء. [ س َ ] (ع ص ) دختر ختنه ناکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ائمه ٔ صنعاءلغتنامه دهخداائمه ٔ صنعاء. [ اَ ءِم ْ م َ ی ِ ص َ ] (اِخ ) مرکز ائمه ٔ رسی در شهر صعده بود و ایشان غالباً صنعا را نیز متصرف بودند معهذا تاسال 1043 هَ .ق . یعنی سالی که ترکان
صنعاﷲ افندیلغتنامه دهخداصنعاﷲ افندی . [ ص ُ عُل ْ لاه اَ ف َ ] (اِخ ) وی فرزند جعفر افندی صدر اعظم سلطان سلیمان قانونی است . به عهد سلطان محمدخان ثالث و سلطان احمدخان اول چهار بار به م
صقعاءلغتنامه دهخداصقعاء. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث اصقع است که جانور سرسپید باشد. (منتهی الارب ). عقاب سرسفید. (مهذب الاسماء). || آفتاب . (منتهی الارب ).
ائمه ٔ صنعاءلغتنامه دهخداائمه ٔ صنعاء. [ اَ ءِم ْ م َ ی ِ ص َ ] (اِخ ) مرکز ائمه ٔ رسی در شهر صعده بود و ایشان غالباً صنعا را نیز متصرف بودند معهذا تاسال 1043 هَ .ق . یعنی سالی که ترکان
رحبةلغتنامه دهخدارحبة.[ رُ ب َ ] (اِخ ) وادیی است نزدیک صنعاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به معجم البلدان ج 4 شود.