صندیدلغتنامه دهخداصندید. [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) مهتر دلاور. ج ، صنادید. || چیره . غالب . || باد تند. || سرمای سخت . || باران بزرگ قطره . || جماعت لشکر. || یوم حامی الصنادید؛ روز سخت
صنددلغتنامه دهخداصندد. [ص ِ دِ ] (ع ص ) مهتر پردل یا عاقل و بردبار یا جوانمرد یا شریف . || (اِ) تیزی کوه تنهاگانه . (منتهی الارب ). حرف منفرد فی الجبل . (اقرب الموارد).
صدیدلغتنامه دهخداصدید. [ ص َ ] (ع اِ) زردآب . (منتهی الارب ) (ربنجنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) : باز کافر خورد شربت از صدیدهم ز قوتش زهر شد در وی
صدیدلغتنامه دهخداصدید. [ ص َ ] (ع مص ) بانگ و ناله کردن . (منتهی الارب ). بانگ کردن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الصندید العراقی . شاعری عراقی مکنی به ابومالک . یکی از علمای ادب و شعر. او شعر معرّی را از وی روایت کرده است و او را بر شعر معرّی شر