صمتلغتنامه دهخداصمت . [ ص َ ] (ع مص ) خاموش بودن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). خاموش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). سکوت . || بسته شدن زبان مریض . (منت
صمتواژهنامه آزاد(صَمت) معنی صمت در فرهنگ لغت عربی-فارسی المعانی صَمَتَ:صَمْتاً و صُمُوتاً و صُمَاتاً:ساکت و یا خاموش شد . صَمَّتَ:تَصْمِیتاً [ صمت ]:ساکت شد - هُ:او را ساکت کرد
صمتانلغتنامه دهخداصمتان . [ ص ِم ْ م َ ] (اِخ ) پدر درید و عم او که مالک است . (منتهی الارب ). میدانی در مجمع الامثال آرد: گویند الصمتان ، صمه ٔ جشمی پدر درید و جعدبن شماخ است و
صمتانلغتنامه دهخداصمتان . [ ص ِم ْ م َ ] (اِخ ) نام جائی است و صمه ٔ جشمی در آن مکان به قتل رسیده است . (معجم البلدان ). رجوع به کلمه ٔ فوق شود.
صمتةلغتنامه دهخداصمتة. [ ص ُ / ص ِ ت َ ] (ع اِ) آنچه بدان کودکان را خاموش کنند و تسکین دهند از طعام و شیرینی و مانند آن . (منتهی الارب ). میوه که کودکان را بدان خاموش کنند. (مهذ
صمتینلغتنامه دهخداصمتین . [ ص ِم ْ م َ ت َ ] (اِخ ) صمتان است در حالت نصبی و جری . رجوع به صِمَّتان شود.
صمتانلغتنامه دهخداصمتان . [ ص ِم ْ م َ ] (اِخ ) پدر درید و عم او که مالک است . (منتهی الارب ). میدانی در مجمع الامثال آرد: گویند الصمتان ، صمه ٔ جشمی پدر درید و جعدبن شماخ است و
صمتانلغتنامه دهخداصمتان . [ ص ِم ْ م َ ] (اِخ ) نام جائی است و صمه ٔ جشمی در آن مکان به قتل رسیده است . (معجم البلدان ). رجوع به کلمه ٔ فوق شود.
صمتةلغتنامه دهخداصمتة. [ ص ُ / ص ِ ت َ ] (ع اِ) آنچه بدان کودکان را خاموش کنند و تسکین دهند از طعام و شیرینی و مانند آن . (منتهی الارب ). میوه که کودکان را بدان خاموش کنند. (مهذ
صمتینلغتنامه دهخداصمتین . [ ص ِم ْ م َ ت َ ] (اِخ ) صمتان است در حالت نصبی و جری . رجوع به صِمَّتان شود.