صمانلغتنامه دهخداصمان . [ ص َم ْ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان طاغنکوه . بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور 21000گزی شمال باختری فدیشه . جلگه و معتدل . سکنه ٔ آن 70 تن . آب آن از قنات . مح
صمانلغتنامه دهخداصمان . [ ص َم ْ ما ] (اِخ ) زمین درشتی است دون جبل : ابومنصور گوید: زمینی است که در آن غلظت و ارتفاعی است و قاعده های فراخ دارد و زمینهای هموار و در آن سدر و گی
صمانلغتنامه دهخداصمان . [ ص َم ْ ما ] (اِخ ) گمان دارم از نواحی شام است بظاهر بلقاء. (معجم البلدان ).
سمانلغتنامه دهخداسمان . [ س َ ] (اِ) مخفف آسمان . (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || نام روز بیست و هفتم بود از هر ماه شمسی . (برهان ) (غیاث ) (جهانگیری ) (آنندراج ). ||
صمانةلغتنامه دهخداصمانة. [ ص َم ْ ما ن َ ] (ع اِ) زمین درشت سنگناک در جنب زمین نرم ریگناک یا عام است . (منتهی الارب ).
قفاف الصمانلغتنامه دهخداقفاف الصمان . [ ق ِ فُص ْ ص ؟] (اِخ ) ازهری گوید: شهرهای وسیعی است در نجد دارای باغستانها و چراگاههای خرم بسیار. (معجم البلدان ).
صمانةلغتنامه دهخداصمانة. [ ص َم ْ ما ن َ ] (ع اِ) زمین درشت سنگناک در جنب زمین نرم ریگناک یا عام است . (منتهی الارب ).
قفاف الصمانلغتنامه دهخداقفاف الصمان . [ ق ِ فُص ْ ص ؟] (اِخ ) ازهری گوید: شهرهای وسیعی است در نجد دارای باغستانها و چراگاههای خرم بسیار. (معجم البلدان ).
حجیللغتنامه دهخداحجیل .[ ح َ ] (اِخ ) آبی در صمّان است . أفوه اودی گوید:و قد مرت کماة الحرب مناعلی ماء الدفیفةو الحجیل .(معجم البلدان ).
دارةالصفائحلغتنامه دهخدادارةالصفائح . [ رَ تُص ص َ ءِ ] (اِخ ) موضعی از ناحیه صمان است . (معجم البلدان ).