صلهبیلغتنامه دهخداصلهبی . [ ص َ ل َ با ] (ع ص ) شتر استوار سخت . (منتهی الارب ). شتر سخت . (مهذب الاسماء).
صلبیلغتنامه دهخداصلبی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به صلب که بطنی است از بنی سامة. (از الانساب سمعانی ).
صلبیلغتنامه دهخداصلبی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به صلب . اَبی . پدری . مقابل بطنی و امی : برادر صلبی ؛ برادر پدری . برادر صلبی و بطنی ؛ برادر ابوینی ، برادر پدری و مادری .
whiffsدیکشنری انگلیسی به فارسیفریاد می زند، نفخه، باد، بو، دود، وزش، پف، پرچم، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، دروغ گفتن، وزیدن، با صدای پف حرکت دادن
صلبیلغتنامه دهخداصلبی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به صلب که بطنی است از بنی سامة. (از الانساب سمعانی ).
صلبیلغتنامه دهخداصلبی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به صلب . اَبی . پدری . مقابل بطنی و امی : برادر صلبی ؛ برادر پدری . برادر صلبی و بطنی ؛ برادر ابوینی ، برادر پدری و مادری .
صلبیلغتنامه دهخداصلبی .[ ص ُل ْ ل َ بی ی ] (ع اِ) صُلَّب . سنگ فسان . سنگی که بدان جلا دهند. (منتهی الارب ). رجوع به صُلَّبیَّة شود.
صلبیةلغتنامه دهخداصلبیة. [ ص ُ بی ی َ ] (ع اِ) نام پرده ٔ هفتم از هفت پرده ٔ چشم که اندرون همه ٔ پرده ها است . (غیاث اللغات ). طبقه ای از هفت طبقه ٔ چشم که منشاء آن اطراف غشاء صل