صلغلغتنامه دهخداصلغ. [ ص َ ] (ع مص ) دندان افکندن گوسپند در شش سالگی یا در پنجم درآمدن یا در ششم . (منتهی الارب ).
صلغلغتنامه دهخداصلغ. [ ص ُل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صالغ، گاو و گوسفند که دندان شش سالگی افکنده باشد. (منتهی الارب ). رجوع به صالغ شود. || پشه ٔ سرخ . (منتهی الارب ).
لکای بیرنگbleached shellac, bone dry bleached shellacواژههای مصوب فرهنگستانمحصول بیرنگ حاصل از رنگبَری صمغ لکای نارنجی
سلقلغتنامه دهخداسلق . [ س ِ ل َ ] (ع اِ) آنچه از درخت فروریزد. || گیاه شبرق خشک . || شهد که در طول خانه ٔ مگس است . طرف راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
صلغدلغتنامه دهخداصلغد. [ ص ِل ْ ل َ ] (ع ص ) کسی که پوست بینی او واشده باشد از سرخی . (منتهی الارب ).
صلغةلغتنامه دهخداصلغة. [ ص َ ل َ غ َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ فربه که دندان رباعیه افکنده باشد یا در ششم درآمده .
پشتهلغتنامه دهخداپشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مقداری که با پشت توان برداشت . هر چیز که بر پشت گیرند از هیمه و جز آن . کوله . کوله بار. بار : شب زمستان بود کپی سرد یافت کرمک شب تاب ناگاهی بتافت کپیان آتش همی پنداشتند<
صلغدلغتنامه دهخداصلغد. [ ص ِل ْ ل َ ] (ع ص ) کسی که پوست بینی او واشده باشد از سرخی . (منتهی الارب ).
صلغةلغتنامه دهخداصلغة. [ ص َ ل َ غ َ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ فربه که دندان رباعیه افکنده باشد یا در ششم درآمده .