صلادملغتنامه دهخداصلادم . [ ص ُ دِ ] (ع ص ، اِ) اسب استوار سخت سم . || شیر بیشه . || سرسخت . (منتهی الارب ).
صلامةلغتنامه دهخداصلامة. [ ص َ / ص ُ / ص ِ م َ ] (ع اِ) گروه مردم . ج ، صلامات . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء).
صلادلغتنامه دهخداصلاد. [ ص َل ْ لا ] (ع ص ) عود صلاد؛ چوب که آتش نگیرد. (منتهی الارب ). لا ینقدح منه نار. (اقرب الموارد).
استوارلغتنامه دهخدااستوار. [ اُ ت ُ ] (ص ) (از پهلوی استوبار یا هستوبار ، به معنی معتقد و ثابت قدم ) پایدار. ثابت . پابرجا . پای برجا. استوان . (رشیدی ). ثبت . ثابت . (دهار). راسخ
شیرلغتنامه دهخداشیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژی