صلاح لولغتنامه دهخداصلاح لو. [ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل در 25هزارگزی شمال باختری گرمی و 15هزارگزی شوسه ٔ اردبیل به گرمی . جلگه . گرمسیر. سک
صلاحاویهلغتنامه دهخداصلاحاویه . [ ص َ وی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. در 63هزارگزی جنوب باختری اهواز کنارکارون و 2هزارگزی باختری راه اهواز به آبادان
صلاحلغتنامه دهخداصلاح . [ ص ِ ] (ع مص ) هم دیگر آشتی کردن . (منتهی الارب ). آشتی و مصالحه . (غیاث اللغات ). || نیکوئی کردن . (منتهی الارب ).
شیخولغتنامه دهخداشیخو. [ ش َ ] (اِخ ) الاب لویس (1859 - 1927 م .). از نصارای جزیره (یعنی بین النهرین ). اسم حقیقی او از قرار تقریر معجم المطبوعات العربیه رزق اﷲبن یوسف بن عبدالم
کاترین دو مدیسیلغتنامه دهخداکاترین دو مدیسی . [ ت ِ دُ م ِ ] (اِخ ) دختر لوران دو مدیسی ، متولد در فلورانس ، زن هانری دوم و مادر فرانسوای دوم (1519 - 1589 م .). آلبرماله در تاریخ خود از او
ذوو نبللغتنامه دهخداذوو نبل . [ ذَ ن ُ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوندان نجابت : و لوکنت فی بغداد قام لنصرتی هنالک اقوام کرام ذوونبل . ابن الصلاح .
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) عبدالرحیم بن قاضی اشرف ابی الحسن علی بن حسن بن حسن بن احمدبن فرج بن احمد اللخمی العسقلانی المولد المصری الدار المعروف به القاضی الفاض
ناصرلغتنامه دهخداناصر. [ ص ِ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) داودبن عیسی بن ملک سیف الدین ابی بکربن ایوب ، مکنی به ابوالمفاخر و ملقب به صلاح الدین از ملوک بنی ایوب است . وی به سال 603