صقيعدیکشنری عربی به فارسیژاله , شبنم منجمد , شبنم , سرماريزه , گچک , برفک , سرمازدن , سرمازده کردن , ازشبنم يا برف ريزه پوشيده شدن
سقیالغتنامه دهخداسقیا. [ س ُق ْ ] (ع اِ) آبخور. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (مجمل اللغة). نوبت آب . (مهذب الاسماء). اسم است سقی یا اسقاء را. (منتهی الارب ).
صقیعلغتنامه دهخداصقیع. [ ص َ ] (ع اِ) پشک که شبهای تیرماه افتد بر زمین مانند برف . (منتهی الارب ). نم بود سپید که بامدادان بر دیوارها و سبزی نشیند. پشک . (فرهنگ اسدی نخجوانی ).
صقيلدیکشنری عربی به فارسیلعاب , لعاب شيشه , مهره , برق , پرداخت , لعابي کردن , لعاب دادن , براق کردن , صيقل کردن , بي نور و بيحالت شدن(درگفتگوي ازچشم)
wroughtدیکشنری انگلیسی به فارسیساخته شده است، ساخته، به شکل دراورده شده، به شکل درآمده، تشکیل شده، از کار دراورده