صفوتلغتنامه دهخداصفوت . [ ص َ وَ ] (ع اِ) صفوة. خالص و برگزیده ٔ چیزی : چون خاک و هوا را بشود رتبت و صفوت چون چرخ و زمین را بجهد راحت و آرام . مسعودسعد.چون ز راه صدق و صفوت نز م
صفوت پاشالغتنامه دهخداصفوت پاشا. [ ص َ وَ ] (اِخ ) یکی از وزرای بزرگ دوره ٔ سلطان عبدالحمیدخان است که به رتبه ٔ صدارت عظمی رسیده . پدر وی محمد خلوص آغا از مباشران و مدیر کلهای بعض قض
علی صفوتلغتنامه دهخداعلی صفوت . [ ع َ ص َف ْ وَ ] (اِخ ) ابن محمد خربوطلی میقاتی . او راست : شموس الادلة فی بیان سمت القبلة، که در سال 1319 هَ . ق . پس از مرگ مؤلف به چاپ رسید. (از
علی صفوتیلغتنامه دهخداعلی صفوتی . [ع َ ی ِ ص َف ْ وَ ] (اِخ ) ابن احمد خیالی بن ابراهیم گلشنی . مشهور به صفوتی . وی صوفی و شاعر و از اهل طریقت بود و تصدی امور زاویه ٔ جده را در مصر ب
صفوت پاشالغتنامه دهخداصفوت پاشا. [ ص َ وَ ] (اِخ ) یکی از وزرای بزرگ دوره ٔ سلطان عبدالحمیدخان است که به رتبه ٔ صدارت عظمی رسیده . پدر وی محمد خلوص آغا از مباشران و مدیر کلهای بعض قض
علی صفوتلغتنامه دهخداعلی صفوت . [ ع َ ص َف ْ وَ ] (اِخ ) ابن محمد خربوطلی میقاتی . او راست : شموس الادلة فی بیان سمت القبلة، که در سال 1319 هَ . ق . پس از مرگ مؤلف به چاپ رسید. (از
علی صفوتیلغتنامه دهخداعلی صفوتی . [ع َ ی ِ ص َف ْ وَ ] (اِخ ) ابن احمد خیالی بن ابراهیم گلشنی . مشهور به صفوتی . وی صوفی و شاعر و از اهل طریقت بود و تصدی امور زاویه ٔ جده را در مصر ب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زکی صفوت . فارغ التحصیل از مدرسه ٔ دارالعلوم و مدرس زبان عربی در مدرسه ٔ الامیرفاروق سنه ٔ 1345 هَ . ق . او راست : صفوة المنشآت . و آن م
ساعاتیلغتنامه دهخداساعاتی . (اِخ ) محمود افندی صفوت [ 1241 - 1298 هَ . ق . ] مشهور به ساعاتی از شاعران عرب در قرن سیزدهم است . وی در جوانی به حجاز رفت و به شریف محمدبن عون ، امیر