صفقةدیکشنری عربی به فارسیسودا , معامله , داد و ستد , چانه زدن , قرارداد معامله , خريد ارزان (باا) , قرارداد معامله بستن , خريدن , خريد , ابتياع , تطميع کردن , مقدار , اندازه , قدر , حد
صفقةلغتنامه دهخداصفقة. [ ص َ ق َ ] (ع مص ) دست بر دست دیگری زدن در بیع یابیعت . یک بار دست زدن در بیع. (منتهی الارب ). یک باردست زدن در بیعت و بیع. (غیاث اللغات ). یک عقد. (مهذب
سفقةلغتنامه دهخداسفقة. [ س َ ق َ ] (ع اِ) یک بار دست زدن در بیع. لغتی است در صفقة. || در یک صفقه فروختن چیزی و خریدن چیزی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به صفقة شود.
صفقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مجاز] بیع؛ عقد بیع.۲. در هنگام خریدوفروش دست بر دست یکدیگر زدن به علامت توافق در بیع و ختم معامله.