صفقلغتنامه دهخداصفق . [ ص َ ] (ع مص ) دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت . || فرود آمدن گروهی از اشخاص . || زدن مرغ هر دو بازو را که آواز برآید. || فروهشته شدن زهدان از بچه ٔ
صفقلغتنامه دهخداصفق . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) آخر دماغ . || کرانه ٔ هر چیزی . || آب زرد که از چرم نو که بر آن آب ریخته باشند برآید. || بوی دباغ . || چرم ناپیراسته که از آن این آب تر
سفقلغتنامه دهخداسفق . [ س َ ] (ع مص ) باز کردن در را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فاکردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || طپانچه زدن روی کسی را. (اق
صفغلغتنامه دهخداصفغ. [ ص َ ] (ع مص ) صفوف ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مالیدن به دست . (منتهی الارب ).
صفقةدیکشنری عربی به فارسیسودا , معامله , داد و ستد , چانه زدن , قرارداد معامله , خريد ارزان (باا) , قرارداد معامله بستن , خريدن , خريد , ابتياع , تطميع کردن , مقدار , اندازه , قدر , حد
صفقاالعنقلغتنامه دهخداصفقاالعنق . [ ص َ قَل ْ ع ُ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) دو جانب گردن : ضربه علی صفقی عنقه . (اقرب الموارد). دو کناره ٔ گردن . (منتهی الارب ). هر دو سوی گردن از سوی گلو.
صفقةلغتنامه دهخداصفقة. [ ص َ ق َ ] (ع مص ) دست بر دست دیگری زدن در بیع یابیعت . یک بار دست زدن در بیع. (منتهی الارب ). یک باردست زدن در بیعت و بیع. (غیاث اللغات ). یک عقد. (مهذب