صفرتخلیهzero discharge, totally effluent freeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی واحد یا تأسیساتی که با بهرهگیری از بازیابی هیچگونه مواد آلاینده به محیطزیست تخلیه نمیکند
صفرتخلیۀ مایعzero liquid discharge, ZLDواژههای مصوب فرهنگستانویژگی واحد یا تأسیساتی که هیچ مایع خروجی به محیطزیست تخلیه نمیکند
واحد صفرتخلیهzero discharge plantواژههای مصوب فرهنگستانواحد یا تأسیساتی که هیچ مایع خروجی به محیطزیست وارد نمیکند
صفرةلغتنامه دهخداصفرة. [ ص ُ رَ ] (ع اِمص ) صفرت . زردی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء): در تفسره صفرت او نگریست بدانست که جوان در تب مطبق عشق است . (سندبادنامه ص
زردیلغتنامه دهخدازردی . [ زَ ] (حامص ) صفرت و رنگ زرد. (ناظم الاطباء). زرد بودن . رنگ زرد داشتن . اصفر. (فرهنگ فارسی معین ). صفرت . صفت زرد. چگونگی زرد. (از یادداشتهای بخط مرحوم
زرد شدنلغتنامه دهخدازرد شدن . [ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اصفرار. صفرة. صفرت . زرد گردیدن . به رنگ زرد درآمدن . در گیاهان بعلت خزان و در میوه ها بعلت رسیدگی و در روی انسان بعلت خشم و
جرادصفرلغتنامه دهخداجرادصفر. [ ج َ دِ ص ُ ] (اِخ ) مسلمةبن عبدالملک . وی برادر سلیمان بن عبدالملک فاتح اندلس است . وی بجهت غایت صفرت لون و نحافت بدن جراد صفر لقب یافته بود. (از حبی
وطابلغتنامه دهخداوطاب . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وَطب ، و آن مشک شیر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به وطب شود. || صفرت وطابه ؛ یعنی بمرد یا کشته شد. (ناظم الاطبا