صفت برترینsuperlative adjectiveواژههای مصوب فرهنگستاندر طبقهبندی سهدرجهای صفات، صفتی که با آن موصوفی را با موصوفهای دیگر میسنجند و بر همه برتری میدهند متـ . صفت عالی
صفتفرهنگ مترادف و متضاد۱. نعت، وصف ۲. چونی، چگونگی، کیفیت ۳. خصلت، خو ۴. سجیه، مختصه، ویژگی ۵. عاطفه، غیرت ۶. رفتار، کردار ۷. لقب ≠ موصوف
صفت برینelative adjective, absolute superlativeواژههای مصوب فرهنگستانصورت صفت برترین بدون ذکر موصوف برای بیان بالاترین درجۀ یک ویژگی
صفتلغتنامه دهخداصفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علام
دانش آموزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که در مقطع دبستان، راهنمایی، یا دبیرستان درس میخواند؛ شاگرد.۲. (صفت فاعلی) کسی که دانش میآموزد.۳. (صفت فاعلی) [قدیمی] معلم؛ استاد؛ آموزگار: ◻︎ تویی برت
مانالغتنامه دهخدامانا. (نف ) به معنی شبیه و نظیر و مثل و مانند آمده است . (برهان ) (از آنندراج ). مانند را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). صفت مشبه از «ماندن » و «مانستن ». ماننده . ش