سفتیدیکشنری فارسی به انگلیسیconcreteness, firmness, hardness, rigidity, solidity, stiffness, tenacity, toughness
سفطیلغتنامه دهخداسفطی . [ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به سفطالقدور که قریه ای است در اسفل ارض مصر. (الانساب سمعانی ).
صفتیتلغتنامه دهخداصفتیت . [ ص ِ ] (ع ص ) مرد توانا[ ی ] تن آور یا مرد با گوشت گرداندام یا مرد توانا[ ی ] درشت خلقت . (منتهی الارب ). رجوع به صفتات و صِفِت ّ و صفتان شود.
بی صفتیلغتنامه دهخدابی صفتی . [ ص ِ ف َ ] (حامص مرکب ) حالت بی صفت . در اصطلاح تصوف (نقشبندیان )، از خود بیخود شدن ، از خود رستن ، مدهوش گشتن در حال سماع و جذبه است . (از رشحات کاش
پوکاستخوانosteoporoticواژههای مصوب فرهنگستانصفتی برای استخوان یا شخصی که دچار پوکی استخوان شده باشد
صفت اکتسابیacquired characterواژههای مصوب فرهنگستانصفتی که گیاه یا موجود زنده در پاسخ به محرکهای طبیعی محیط زیست خود کسب میکند
صفت ایستاstative adjectiveواژههای مصوب فرهنگستانصفتی دال بر نوعی ویژگی که در اختیار موصوف نیست و در موقعیتهای مختلف استمرار دارد
صفت بارزdominant trait, dominant characterواژههای مصوب فرهنگستانصفتی که در هر دو حالت جورتخمی و ناجورتخمی ظاهر میشود
صفت پویاdynamic adjectiveواژههای مصوب فرهنگستانصفتی دال بر نوعی ویژگی که در موقعیتهای مختلف ممکن است در موصوف استمرار نداشته باشد