۱. صمیمیت؛ یکرنگی.
۲. پاک، روشن، و خالص شدن.
۳. [عامیانه] تفریح.
٤. خوشی و خرمی.
٥. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه شور.
٦. [قدیمی] پاکی؛ پاکیزگی.
٧. [قدیمی] روشنی.
〈 صفا دادن: (مصدر متعدی)
۱. زدودن چیزی و به آن جلا و رونق دادن.
۲. پاک و پاکیزه کردن.
〈 صفا داشتن: (مصدر لازم)
۱. باصفا بودن.
۲. دارای لطف و طراوت بودن.
۳. ضمیر پاک داشتن.
〈 صفا کردن: (مصدر لازم)
۱. شادی و خوشی کردن.
۲. [قدیمی] صلح کردن؛ آشتی کردن؛ سازش کردن: ◻︎ بیار باده و آماده ساز مجلس عیش / که شیخ صومعه با نفس خود صفا کردهست (عرفی: ۲۱۹).
۱. پاکی، پاکیزکی، طهارت، طهر، قدس، نظافت
۲. خلوص، صفوت
۳. آشتی، صلح
۴. طراوت، لطافت، نزهت ≠ تیرگی، کدورت
pleasantness, quiet, quietude, ranquility, tranquillity