صعقهفرهنگ انتشارات معین(صَ قَ یا قِ) [ ع . صعقة ] 1 - (مص ل .) بی هوش گردیدن . 2 - (اِمص .) بی هوشی .
صعقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بیهوش شدن از شدت ترس یا از شنیدن صدای هولانگیز؛ بیهوشی.٢. (اسم) = صاعقه
ساقهلغتنامه دهخداساقه . [ ق َ ] (اِخ ) قصبه ای است در جنوب حبشه واقع در ناحیه ٔ لیمو، در کنار نهر کیبه و تجارت قهوه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
صعقةلغتنامه دهخداصعقة. [ ص َ ق َ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). || (اِمص ) بیهوشی . (غیاث اللغات ) (منتهی
صفقةدیکشنری عربی به فارسیسودا , معامله , داد و ستد , چانه زدن , قرارداد معامله , خريد ارزان (باا) , قرارداد معامله بستن , خريدن , خريد , ابتياع , تطميع کردن , مقدار , اندازه , قدر , حد
صعقةلغتنامه دهخداصعقة. [ ص َ ق َ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). || (اِمص ) بیهوشی . (غیاث اللغات ) (منتهی
صَعِقَفرهنگ واژگان قرآنمُرد(از صعقة است که به معناي مرگ و بيهوشي و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک ميباشد )
صَعِقاًفرهنگ واژگان قرآنبي هوش (صعقا از صعقة است که به معناي مرگ و بيهوشي و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک ميباشد )
يُصْعَقُونَفرهنگ واژگان قرآنهلاک مي شوند(از صعقة است که به معناي مرگ و بيهوشي و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک ميباشد )
ثنیةلغتنامه دهخداثنیة. [ ث َ نی ی َ ] (ع اِ) پشته . راه پشته و کوه . راه دو کوه . راه بسوی کوه . || شهیدانی که استثناء کرد ایشان را اﷲ تعالی از صعقه حیث قال : و نفخ فی الصور فَص