صعترلغتنامه دهخداصعتر. [ ص َ ت َ ] (اِ) سعتر است که پودینه ٔ کوهی باشد و آن را صعترالحمار نیز گویند. آشامیدن آن با شراب گزندگی جانوران را سودمند بود و معده و جگر را بغایت نافع و
سعترفرهنگ انتشارات معین(سَ تَ) [ ع . ] (اِ.) مَرزِه ، گیاهیست بیابانی خوشبو با برگ های ریز و گل های کبود که طعم تندی دارد، خوردنی ست در طب هم بکار می رود.
ساترفرهنگ مترادف و متضاد۱. پردهپوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش ۲. پوشش ۳. عیبپوش ≠ پردهدر، افشاگر
ساترلغتنامه دهخداساتر. (اِخ ) قومی بودند که در قرن پنجم پیش از میلاد در تراکیه در آسیای صغیر می زیستند. هرودوت گوید:تنها قومی بودند که در حمله ٔ خشایارشا (480 ق . م ) مطیع او نگ
ساترلغتنامه دهخداساتر. [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) پوشنده . (آنندراج ). || پوشش . || روپوش . سرپوش .- ساتر عورت ؛ پوشنده ٔ عورت . عورت پوش .
ساطرلغتنامه دهخداساطر. [ طِ ] (ع ص ، اِ) قصاب . (منتهی الارب ) (المنجد). || ستاره های درجه ٔ دویم مانند اقمار. (ناظم الاطباء).
صعتر شامیلغتنامه دهخداصعتر شامی . [ ص َ ت َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پودنه ٔ بری . رجوع به صعترالشامی شود.
صعتر فارسیلغتنامه دهخداصعتر فارسی . [ ص َ ت َ رِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آویشن شیرازی . آویشن است که رنگ آن بسیاهی گراید.
صعتر شامیلغتنامه دهخداصعتر شامی . [ ص َ ت َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پودنه ٔ بری . رجوع به صعترالشامی شود.
صعتر فارسیلغتنامه دهخداصعتر فارسی . [ ص َ ت َ رِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آویشن شیرازی . آویشن است که رنگ آن بسیاهی گراید.