صعالیکلغتنامه دهخداصعالیک . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صُعلوک . (منتهی الارب ) : قرب سه هزار سوار مرد از صعالیک و مفسدان آن طایفة... بقتل آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 75). رجوع به صعلوک شود.- خان الصعالیک ؛ موضعی
صعلوکدیکشنری عربی به فارسیولگرد , اسمان جل , خانه بدوش , باصدا راه رفتن , پياده روي کردن , با پا لگد کردن , اوره بودن , ولگردي کردن , اواره , فاحشه , اوارگي , ولگردي , صداي پا
صعلوکلغتنامه دهخداصعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) ملک بهاءالدین . وی یکی از ملوک خراسان است که ایلی مغول پذیرفته بود و جنتمور او را بخدمت اگتای قاآن فرستاد. (تاریخ مغول ص 166). و رجوع به جهانگشای جوینی ج 2 ص
صعلوکلغتنامه دهخداصعلوک . [ ص ُ ] (اِخ ) (دز...) قلعه ای است بر جانب شمال اسفراین . (نزهة القلوب ص 149، 390).
ذوبانلغتنامه دهخداذوبان . [ ذَ ] (ع اِ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است . و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت . || و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است ، چنانکه ذؤبان . ذؤب الشعراء.
عطاردلغتنامه دهخداعطارد. [ ع ُ رِ ] (اِخ ) ابن قُرّان از بنی صدی بن مالک . شاعری نیکوپرداز و اندک شعر بود و از صعالیک بشمار می رفت . وی مدتی در نجران و حجر زندانی بود و اشعاری در این مورد دارد. عطارد معاصر جریر بود و آن دو یکدیگر را هجو کرده اند. وی در حدود سال 100</
صعلوکلغتنامه دهخداصعلوک . [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) درویش . ج ، صعالیک . (منتهی الارب ). فقیر و درویش . (غیاث اللغات ). درویش . (مهذب الاسماء) : ولا لی اَخ یحکم بین الغنی و الصعلوک . (سندبادنامه ٔ عربی ). و اشترک فیها الغنی و الصعلوک . (رحله ٔ ابن جبیر). || دزد. (مهذب الاسماء)
شعللغتنامه دهخداشعل . [ ش َ ] (اِخ ) لقب تَاءَبَّطَ شراً. (از منتهی الارب ). تَاءَبَّطَ شراً یا ثابت فهمی (ثابت بن جابربن سفیان فهمی ) بدین کلمه ملقب شد. (از اقرب الموارد). وی از صعالیک یا عدایین عرب بود و از شاعران نامدار عرب جاهلیت بشمار میرفت . و رجوع به ثابت و تأبط شراً شود.
عروةلغتنامه دهخداعروة. [ ع ُرْ وَ ] (اِخ ) ابن وردبن زید عبسی ، از غطفان . او از شاعران و سوارکاران و سخاوتمندان دوره ٔ جاهلی بود،و چون محتاجان و صعالیک را اطراف خود گرد می آورد لذا به «عروةالصعالیک » شهرت یافته بود. عبدالملک بن مروان میگفت اگر کسی بگوید حاتم سخی ترین مردم است ، عروةرا ستم کر
خان الصعالیکلغتنامه دهخداخان الصعالیک . [ نُص ْ ص َ ] (اِخ ) موضعی بس ناخوش در سرمن رای (سامره ) است . در زمان متوکل عباسی بر اثر سعایت عبداﷲبن محمد والی مدینه ، ابوالحسن علی النقی امام شیعیان در مصاحبت یحیی بن هرثمة از مدینه بسامره فرستاده شد، و او را در خان الصعالیک فرودآوردند. (از حبیب السیر ج <sp