صعابلغتنامه دهخداصعاب . [ ص ِ ] (اِخ ) کوهی است میان یمامه و بحرین . (معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
صعابلغتنامه دهخداصعاب . [ ص ِ ] (اِخ ) گفته اند ریگستانهائی است بین بصره و یمامة که عبور از آن دشوار بود. حارث بن همام بن مرةبن ذهل شیبان در روزی از ایام بکر در آنجا کشته شده و
صعابلغتنامه دهخداصعاب . [ ص ِ ] (اِخ ) نقطه ای است که در آن دلیری از دلاوران بکربن وائل که کتان دهر نام داشت ، به دست خلیفةبن مخبط بقتل رسید. (معجم البلدان ).
صعابلغتنامه دهخداصعاب . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَعب : تازه شود صورت دین را جبین سهل شود شیعت حق را صعاب . ناصرخسرو.گرچه صعب است عمل از قبل بوی بهشت جمله آسان شود ای پور پدر بر ت
ثائبلغتنامه دهخداثائب . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثوب و ثوبان . || باد تند که پیش از باران وزد. || آب خیز دریا که بعد از فروخوردن آب روان گردد. (منتهی الارب ). مدّ مقابل جز
سائبلغتنامه دهخداسائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن حزن قرشی مخزومی . عم سعیدبن مسیبک است و عهد حضرت رسول را دریافته است . (الاصابه ).
اذلاللغتنامه دهخدااذلال . [ اِ ] (ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار شمردن . خوار گرفتن کسی را. || خوار داشتن . (منتهی الارب ). خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (غی
استذلاللغتنامه دهخدااستذلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خوار و ناچیز شمردن . اِکاره . اذلال .(زوزنی ). خاضع کردن . خ
استلانةلغتنامه دهخدااستلانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استلانت . نرم شمردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). نرم یافتن . (منتهی الارب ). || نرم شدن . (تاج المصادر بیهقی