ثتنلغتنامه دهخداثتن . [ ث َ ت َ ] (ع مص ) گنده شدن و بوی گرفتن (گوشت ). || گنده شدن بن دندان و بدبو و فروهشته گردیدن آن .
ستنلغتنامه دهخداستن . [ س ِ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری خداآفرین و 27 هزارگزی راه شوسه ٔ اهر به کلیبر. منطق
ستنلغتنامه دهخداستن . [ س ُ ت ُ ] (اِ) مخفف ستون : واردی بالای چرخ بی ستن جسم او چون دلو در چه چاره کن . (مثنوی چ کلاله ٔ خاور ص 420).پس وزیرش گفت ای حق را ستن بشنو از بنده ٔ ک
صطنکةلغتنامه دهخداصطنکة. [ ص َ طَ ک َ ] (اِ) میله ٔ چوبی . بعضی معتقدند که این کلمه از لغت اسپانیائی طرنکه بمعنی میله برای بستن و کلون کردن در آمده است . (دزی ج 1 ص 832).
صطنکةلغتنامه دهخداصطنکة. [ ص َ طَ ک َ ] (اِ) میله ٔ چوبی . بعضی معتقدند که این کلمه از لغت اسپانیائی طرنکه بمعنی میله برای بستن و کلون کردن در آمده است . (دزی ج 1 ص 832).